_چو شد روز کاکا بپوشید گبر
نگهبان تن کرد بر گبر ببر
گذشت از ژاوی و بالا گرفت
همی ماند زو کاتالان در شگفت
خروشید کای والدز خوش خیال
هماوردت آمد برآرای کار
زنیرنگ کاتالانی بدین سان درست
وگرنه که پایت همی گور جست
بکوبمت زین گونه امروز چنان
کزین پس نبیند تو را زنده کاتالان
من امروز نز بهر جنگ آمدم
پی انتقام و نام و ننگ آمدم
همی گفت کای پاک دادار هور
فزاینده ی قدرت شوت و زور
همی بینی این پاک تیم مرا
روان مرا هم توان مرا
که چندین بشوتم که این والدزار
مگر سربپیچاند از ان کارزار
چو کرد او بر آن توپ روی پا
ز روی چمن اندر آمد هوا
بزد توپ بر چشم والدزار
سیه شد جهان پیش آن نامدار
خم آورد بالای سر و تنش
بشد توپ گل ، خاک بر سرش

"سپیدقو"

پنج شنبه بیستم 12 1388
X